باخانمان
پرین، همراه با مادر خود، از دهکدهای در بوسنی حرکت کرده و به سمت ماراکور، شهر کوچکی در شمال فرانسه به نزد پدربزرگش میروند.
پرین نمیداند که پدربزرگ هرگز موافق ازدواج پسرش با یک عروس هندی نبوده و بارها از پسرش خواسته بود خانوادۀ خود را رها کرده و به نزد وی برگردد. او حتی انتظار دیدن پرین را نیز ندارد و امکان دارد استقبال مناسبی از نوهاش نکند. اما پدر پرین که زندگی جدید خود را بسیار دوست داشت هرگز به خواسته پدرش عمل نمیکند؛ ولی درنهایت تصمیم میگیرد خانوادهاش را نزد پدر خود ببرد تا شاید او از نزدیک ایشان را دیده و اختلافات گذشته را کنار بگذارد.