سینمایی دامبو
داستان از این قرار است که در یک شب زمستانی فیل مادری مدام در تب و تاب رسیدن فرزندش بود که قرار بود تازه به دنیا بیاید. پرندۀ پستچی حامل «دامبو»، در آسمان ابری آن شب، راه را گم کرده بود و نتوانسته بود به موقع خود را برساند. بالاخره دامبو به مادر میرسد. او بچه فیل کوچولو و بانمکی است، اما به زودی همه متوجه گوشهای بسیار بزرگ و غیر عادی او میشوند و به خاطر این گوشهای پهن او را از خود رانده و مورد تمسخر قرار میدهند. تنها دوست دامبو، موش کوچکی به نام «تیموتی» است. تیموتی به او کمک میکند تا بتواند بر مشکلاتش غلبه کرده و شاد زندگی کند...