اصلاً از الان به بعد قرارمون همین باشه، تا آخرش....
حالا اینکه آخرش کجاست، نمیدونم! ولی مطمئناً جای بدی نیست.
ما یه عالمه آدمیم که وقتی به سن و سال شماها بودیم دلمون میخواست یکی بیاد بزنه رو شونمون و بگه: «فلانی، چیکارا بلدی؟» یا نه، «دوست داری چی کارا بلد باشی؟»
بعد ما هم یه کم فکر کنیم و نخ و کاموای خیال رو برداریم و آینده رو ببافیم.
اما خب نشد....
یعنی خیلی همه سعی کردن که بشه ولی بعضی وقتها خب نمیشه دیگه.
بزرگ که شدیم دیدیم یکیمون مکانیک خونده و شده یه نقاش معروف و به نام! یکی دیگمون زیست خونده و حالا تو یه گروه فیلمبرداری داره مستند میسازه! شاید باورتون نشه ولی یه مورد لیسانس زبان و ادبیات چینی هم داشتیم که بعدترها یه شاعر و غزلسرای موفق شد و کلی هم استعداداش شکوفا!!!
نه که بگم بد باشه آدم چندتا کارو باهم بلد باشه، ولی خب وقتی آدما بزرگتر میشن بیشتر فکر میکنن.
انگار که «فکر» بشه یه هیولا و هرشب بهشون حمله کنه، بعد هی تو گوششون بخونه که حیف نبود؟ به جای اینکه یه عمر بزنی تو سر استعداد و علاقت، بهتر نبود از اول تخصصیتر با رشتۀ هدفت کنار میومدی؟!
مثلاً جای اینکه چهار سال زبان چینی بخونی اگر ادبیات میخوندی و درکنارش تو مؤسسه، چینی رو دنبال میکردی، حالا یه شاعر بزرگتر بودی با اطلاعات وسیعتر و تجربۀ بیشتر.
القصه؛
هممون جمع شدیم، دستامونو دادیم به هم، گفتیم جای اینکه غصه بخوریم که چرا خودمون ندونستیم چه کنیم، نذاریم دیگه این اتفاق تکرار بشه
بیاییم یه جایی رو راه بندازیم، اسمشم بذاریم «باشگاه امید»، بعد تو این باشگاه یه سری رشتهها رو که حالا مربوط به فعالیتهای رسانهای میشه تخصصی با نوجوونامون کار کنیم.
اگه قبلاً این کاره بودن که بسم الله... بریم باهم به مراحل خفنتر، اگر هم فقط دوست دارن و دلشون میخواد اینکاره بشن، یادشون بدیم.
کنارشم درسشونو بخونن و با زیاد کردن اطلاعاتشون راجع به رشتهها راحتتر برای آیندشون تصمیم بگیرن.
زمینهها و رشتههایی هم که باشگاه روشون تمرکز داره رو حتماً تا الان فهمیدین، اگر نه کافیه فرم ثبت نامو یه نگاه کوچولو بندازید.
حالا اگر دوست داشتید همراه باشگاه ما باشید لطفاً با حفظ لبخند و امید فرمو پر کنید.
منتظر توضیحات بیشتر ما راجع به رشتهها در باشگاه رسانه ای امید باشید.